زبانحال امیرالمؤمنین علیهالسلام با حضرت زهرا سلاماللهعلیها
هفت آسمان خورشید و ناهید و قمر دارد اذن دخول از حق بگیر این خانه در دارد سرمـای بـیداد خزان بـاغ مرا پـژمـرد امسال تقـویـمـم بهـاری مخـتصر دارد رحمی به حال شاخۀ پرپر نخواهد کرد شهری که در دستانِ گلچینش، تبر دارد ای ارغوانی یاسمن از من مپوشان رو چون باغبان از زخم بدخیمت خبر دارد یاسین مخوان در گوش شهر غافلان زیرا قلبی سیاه و چشم کور و گوش کر دارد کفتارها وقتی زمین خوردی به هم گفتند این بار شیر حق حریفی بس قدر دارد آری گـلـم تنهـا فـقـط داغ تو کـافی بود تا که توان از جان من یکـباره بردارد رخصت اگر میدادی آتش میزد آنها را چون ذوالفقارم بغضهای شعلهور دارد باران حریف چشمهای مجتبایت نیست دریـای مـاتـم در دل چـشـمان تر دارد انجام کـار خـانـه را بـسـپـار بر فـضه کوچکترین کاری برای تو ضرر دارد عَجّل وَفاتی را نخوان جان علی دیگر وقـتی که میـدانی دعـاهـایت اثـر دارد از اول شب درد تـصـویـر در و آتـش در خاطر تو رفت و آمد تا سحـر دارد با چشم خود دیدم سه ماهِ پشت هم جسمت حالی شبیه یک مریض محـتضر دارد تنهـاتـر از ایـنم نکـن با رفـتـنت بـانـو حیدر به غیر از تو کسی راهم مگردارد؟ روح الامین بدو ورودش پشت در میگفت: اذن دخول از حق بگیر این خانه در دارد |